در بيشتر آثار برجاي مانده پس از قرن سوم هجري، هر جا سخن از نيشابور است، نام شادياخ نيز به ميان ميآيد. شادياخ باغي بود در سمت راست نيشابور قديم كه رود فرخك در شمال غرب و غرب آن جريان داشت. قريهاي در بلخ نيز به همين نام بوده است.
الحاكم (متوفاي 405 هـ.ق) در تاريخ نيشابور مينويسد: «شادياخ از مشهورترين محلههاي نيشابور و جايگاه عبدالله بن طاهر آنجا بود.»
صاحب آثارالبلاد از شادياخ چنين ياد ميكند: «شادياخ نام شهري بوده است در خراسان، نزديك نيشابور، در قديم بستاني از آن عبدالله بن طاهر بود.»
اعتمادالسلطنه كه در سفر دوم ناصرالدين شاه به خراسان و مشهد (1300 هـ.ق) او را همراهي ميكرد، دربارهي مكان شهر جديد نيشابور در مطلع الشمس مينويسد: «شهر شادياخ، در طرف جنوب شهر و در همانجايي كه باغ مقبرهي امامزاده محمد محروق قرار گرفته، واقع ميباشد.»
اين شهر جديد را نمازان خان در سال 695 هـ.ق در شمال شادياخ، تجديد بنا كرد.
اما در سبب بناي شادياخ گفتهاند: «در زمانهاي گذشته، رسم بر اين بود كه وقتي سپاهيان در شهري توقف ميكردند، در خانههاي مردم مهمان ميشدند. صاحب خانه مجبور بود لوازم آسايش اين ميهمان ناخوانده را فراهم سازد و ياراي نافرماني هم نداشت.
آنگاه كه عبدالله بن طاهر به حكومت خراسان منصوب شد (213-230 هـ.ق) در نيشابور استقرار يافت. روزي در شهر، زن جواني را ديد كه اسبي را آب ميداد. چون تناسبي در اين كار نمييافت، شگفتزده شد. دستور داد شوي زن را حاضر كردند و سبب را پرسيد، مرد گفت اين ستمي كه امير بر ما روا داشته است. عبدالله گفت: چگونه؟ مرد گفت: يكي از سپاهيان تو در خانهي من است. امروز از من خواست كه اسب او را آب دهم و مرا ياراي نافرماني نمود. مردد شدم كه اگر با اهل خانه بيرون ميرفتم و زن را در خانه ميگذاشتم، زنم را در امان نميديدم، ناگزير زن را فرمان دادم تا اسب را آب دهد و خود خانه نگاه داشتم.
عبدالله، غمين گشت و به انديشه فرو رفت، سپس دستور داد در بيرون شهر كه شادياخ نام داشت كاخي ساختند و خود در آن مستقر گرديد و سپاهيان را موظف نمود كه پيرامون آن زمين مورد نياز اختيار كنند و ساكن شوند به فرمان او در شهر ندا دادند كه از اين پس، هر سپاهي در خانه مردم مهمان شود، خونش مباح است، به اين ترتيب سپاهيان همگي به شادياخ نقل مكان كردند و محدودهي شادياخ آباد شد و به مرور، يكي از آبادترين و مشهورترين محلههاي نيشابور گشت. اين داستان را به ديگران، از جمله غازان خان نيز نسبت ميدهند.»